کشخ

لغت نامه دهخدا

کشخ. [ ک َ ش َ ] ( اِ ) طنابی که در جای سایه بندند و خوشه های انگور را بر روی آن اندازند تا باد خورد و خشک شود. ( از برهان ) ( از جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از فرهنگ رشیدی ) :
دختر رز برهنه آونگان
مانده چون کشمش از فراز کشخ.
نزاری قهستانی ( از فرهنگ رشیدی ).

فرهنگ معین

(کَ شَ ) (اِ. ) ریسمانی که خوشه های انگور را بر روی آن بیاویزند تا باد بخورد و خشک شود.

فرهنگ عمید

ریسمانی که خوشه های انگور را به آن می آویزند تا خشک شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس