کشح
لغت نامه دهخدا
کشح. [ ک َ ] ( ع اِ ) تهیگاه. ( منتهی الارب ). یقال طوی عنه کشحه ؛ ای قطعنی و خوی کشحه علی الامر؛ ای اضمره و ستره. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شبه سفید که مورچه نامندش. ج ، کُشوح. ( منتهی الارب ).
کشح. [ ک َ ش َ ] ( ع اِ ) بیماری تهیگاه که بداغ کردن به شود. ( منتهی الارب ). درد پهلو که ذات الجنب نامندش. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
دشمنی نمودن و در دل دشمنی داشتن یا پراکنده کردن گروه
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید