کشتی راندن

لغت نامه دهخدا

کشتی راندن. [ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) بردن کشتی در دریا. راندن کشتی :
به آب دیده کشتی چند رانم
وصالت را به یاری چند خوانم.
نظامی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) راندن و رهبر ی کردن کشتی هدایت سفینه : ( اشک چشم من کی آرد در حساب آنکه کشتی راند بر خون قتیل ) . ( حافظ ) توضیح : این بیت در حافظ مصحح قزوینی نیامده است .

پیشنهاد کاربران

کشتی راندن ؛ سوق دادن کشتی. بردن کشتی :
مرد ملاح تیز اندک رو
راند بر باد کشتی اندر ژو.
عنصری.
امیر در کشتی نشست و ندیمان و مطربان و غلامان در کشتی های دیگر نشسته بودند، همچنان میراندند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 239 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

بهر بادخرمن نشاید فشاند
نه کشتی توان نیز بر خشک راند.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 71 ) .
بعد از آن کشتی بکنار راندند. ( مجمل التواریخ و القصص ) . و بادبانها برکشیدند و براندیم. . . چون روز شد پنجاه فرسنگ رانده بودیم [ کشتی خود را ]. ( مجمل التواریخ و القصص ) . چندانکه عقود کشتی بساعدبرپیچید و بر بالای ستون رفت ، ملاح زمام از کفش درگسلانید و کشتی براند. ( گلستان ) .
خرس صحرا شده همدست نهنگ دریا
کشتی ما را رانده ست بگرداب بلا.
ملک الشعراء بهار.

بپرس