کشتن کردن

لغت نامه دهخدا

کشتن کردن. [ ک ُ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کشتن. بقتل رساندن.قتل کردن. کشتار کردن : غلامان تیر انداختن گرفتند... و پیادگان بدان قوت به برج بررفتن گرفتندبه کمندها و کشتن کردند سخت عظیم. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) مقاتله : [ و با ایشان کشتن مکنید ] . ( کشف الاسرار : ۵۱۲ در ترجم. : و لاتقالو هم ) .

پیشنهاد کاربران

بپرس