کشای

لغت نامه دهخدا

کشای. [ ک ُ ] ( نف مرخم ) کشاینده. کشا. ( از آنندراج ). گشای.
- آسان کشای ؛ آسان گشای. ( آنندراج ).
- برقعکشای ؛ برقعگشای. ( آنندراج ).
- جهان کشای ؛ جهان گشای. ( آنندراج ).
- روزه کشای ؛ روزه گشای. ( آنندراج ).
- کیهان کشای ؛ کیهان گشای. ( آنندراج ).
- گره کشای ؛ گره گشای. ( آنندراج ).
- مشکل کشای ؛ مشگل گشای. ( آنندراج ).
|| ( فعل امر ) امر حاضر از کشادن ( گشادن ). گشا. گشای. ( آنندراج ). رجوع به گشای در تمام معانی و ترکیبات شود.

فرهنگ فارسی

گشای
کشاینده . کشا

پیشنهاد کاربران

بپرس