لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
کَِشاله رفتن:برزمین خزیده شدن چیزی. کشیده شدن چیزی بروی زمین.
نمونه:بال های قبایش بر پس پاهادر باد بی امان کشاله می رفت. ( کلیدر ج۷ص۱۹۱۹ )
محمدجعفر نقوی
نمونه:بال های قبایش بر پس پاهادر باد بی امان کشاله می رفت. ( کلیدر ج۷ص۱۹۱۹ )
محمدجعفر نقوی