کش رفتن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
دزدیدن، کش رفتن، بچابکی دزدیدن
ربودن، چکیدن، چکیده کردن، کش رفتن، تجزیه کردن، جوهر گرفتن از، بردن
کش رفتن، ضربه تند وشدید زدن
کش رفتن، دله دزدی کردن
کش رفتن، دله دزدی کردن
کش رفتن، رشد پیدا کردن
کش رفتن، تاریک کردن، تیره کردن، افسرده شدن، عبوس بودن، دلتنگ بودن، ابری بودن
کش رفتن، گاز گرفتن، جوانه زدن، صدمه زدن، جیم شدن، به باد انتقاد گرفتن، در اثر سرما بی حس شدن
دزدیدن، کش رفتن، التماس کردن
کش رفتن، رشوه دادن، با کف دست لمس کردن
کش رفتن، جستجو کردن، بو کشیدن
کش رفتن، زدن، چیدن، قیچی کردن، پشم چیدن، به سرعت قاپیدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
کف رفتن
کف زدن