لغت نامه دهخدا
کشدار. [ ک َ ] ( اِخ )دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در 54هزارگزی جنوب میناب و 5هزارگزی خاور مالرو جاسک به میناب. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
مترادف ها
تغییر پذیر، نرم، کش دار، انعطاف پذیر
فنری، کشسان، قابل ارتجاع، کش دار، مرتجع، سبک روح
کش دار
کش دار، قابل انبساط
فارسی به عربی
شریط مطاطی
پیشنهاد کاربران
پُر کشِش