رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام
شخ نورد و راهجوی و سیل بر و کوهکن.
منوچهری.
دیدم همه طپان و بی آرام و شوخ چشم او بازآرمیده و پر شرم و کشخرام.
سوزنی.
در صدف دریا کشان بزم صبوحی جام چو کشتی کش خرام برآمد.
خاقانی.
از این کشخرامی ، لطیف اندامی ، ماهرویی ، سلسله مویی. ( سندبادنامه ). کنیزکی را دید باجمال ، زیبادلال ، عنبرموی ، خورشیددیدار، کبک رفتار، کش خرام. ( سندبادنامه ). از این سروبالایی ، کشخرامی ، زیبارویی. ( سندبادنامه ).دخت خوارزمشاه نازپری
کش خرامی بسان کبک دری.
نظامی.