کسیح

لغت نامه دهخدا

کسیح. [ ک ُ س َ / ک َ ] ( ع ص ) برجا مانده و لنگ. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). سنگین در دست و پای و دور رفتن چنانکه یک پای بر زمین کشد. ( از اقرب الموارد ). رجوع به کسح شود.

کسیح. [ ک َ ] ( ع ص ) آنکه سنگینی در دست و پای دارد. ( از اقرب الموارد ). || عاجز. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). درمانده. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).

کسیح. [ ک ِ ] ( ع ص ) بشدت لنگ و برجای مانده. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس