کسی را به چیزی نداشتن ؛ قابل اعتنا نشمردن. مهم ندانستن. بحساب نیاوردن. ارجی ننهادن :
ستاینده کو بی سپاسست نیز
سزد گر ندارد کس او را به چیز.
فردوسی.
همان خسروش داد پیغام نیز
که بندوی را من ندارم به چیز.
فردوسی.
ستاینده کو بی سپاسست نیز
سزد گر ندارد کس او را به چیز.
فردوسی.
همان خسروش داد پیغام نیز
که بندوی را من ندارم به چیز.
فردوسی.