سر کسی را به طاق کوبیدن
کسی را دنبال چیز بی ارتباط با موضوع / بی معنی / موهوم فرستادن؛ کسی را از سر خود باز کردن / پیِ نخودسیاه فرستادن
مثال:
این دوست عزیز شما خیلی زرنگه، سر همه رو به طاق می کوبه.
توضیح:
همچنین ← �کسی را به دنبال / پیِ نخودسیاه فرستان�
کسی را دنبال چیز بی ارتباط با موضوع / بی معنی / موهوم فرستادن؛ کسی را از سر خود باز کردن / پیِ نخودسیاه فرستادن
مثال:
این دوست عزیز شما خیلی زرنگه، سر همه رو به طاق می کوبه.
توضیح:
همچنین ← �کسی را به دنبال / پیِ نخودسیاه فرستان�
دک کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، دور کردن کسی را به تدبیر. کاری کردن که از آنجا برود. بیرون کردن کسی را که وجودش مخل مقصود است با زرنگی. اخراج کردن به فن. به حیله بیرون کردن. او را به بهانه
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
ای بیرون فرستادن. او را با زرنگی یا زور از جائی بیرون و روانه کردن. کلکش را کندن. راهش انداختن. پنبه اش کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . || به نهان و خفا فرستادن در جایی یا دور کردن از جایی. || در محاوره لوطیان ، کسی را پراندن و دست بسر کردن. ( از آنندراج ) . دست به سر کردن. رد کردن. کسی را از خدمت معاف کردن. مستخدمی را بیرون کردن ، منتهی دک کردن در مواردی استعمال میشود که علت اصلی معاف کردن شخص دک شده را بدو اظهار نکنند و به بهانه ای او را از کار یا جای خویش برانند. ( فرهنگ لغات عامیانه ) .
سنگ قلاب، سنگ قلاب کردن
لهجه و گویش تهرانی
کسی را از سر وا کردن
لهجه و گویش تهرانی
کسی را از سر وا کردن