کسک

لغت نامه دهخدا

کسک. [ ک َ س َ ] ( اِ ) قلیه گوشت باشد. ( آنندراج ) ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) :
هرگز نبود خاک به شوری نمک
وز خاک چگونه می بسازند کسک.
عمعق ( از آنندراج ).
|| نام پرنده ای هم هست سیاه و سفید که او را عکه گویند و به عربی عقعق خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). غلبه بود یعنی عقعق. ( لغت فرس ) :
هرگز نبود شکر به شوری نمک
نه گاه شکر باشد چون باز کسک.
محمودی ( از لغت فرس ).
|| به ترکی به معنی کلوخ باشد.( برهان ). کلوخ و پاره ای از خشت و از دیوار شکست خورده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) شخص کوچک ( تحقیر توهین ) : ( هر کسکی را هوس قسم و قضا و قدر است عشق وی آورد قضا هدیه ره آورد مرا ) . ( دیوان کبیر )

فرهنگ معین

(کَ سَ ) (اِ. ) پرنده ای است سیاه و سفید که آن را به عربی عقعق گویند.

فرهنگ عمید

= عقعق

گویش مازنی

/kasek/ جرم روی فتیله ی چراغ نفتی

دانشنامه عمومی

کسک (شهرستان آراوان). کسک ( به لاتین: Kesek ) یک منطقهٔ مسکونی در قرقیزستان است که در شهرستان آراوان واقع شده است. [ ۱] کسک ۹۳۸ نفر جمعیت دارد و ۹۴۴ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس کسک (شهرستان آراوان)

کسک (گناباد). کسک روستایی در دهستان کاخک بخش کاخک شهرستان گناباد استان خراسان رضوی ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا کمتر از ۳ خانوار بوده است. [ ۱]
عکس کسک (گناباد)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس