کسلان

لغت نامه دهخدا

کسلان. [ ک َ ] ( ع ص ) سست و کاهل. ج ، کسالی [ ک َ لا / ک ُ لا ]. کِسالی ؛ کسلی [ ک َ لا ]. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). و کسالی [ ک ِ لا ]. ( ناظم الاطباء ).

کسلان. [ ک َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان تیر چائی بخش ترکمان شهرستان میانه. کوهستانی است و 482 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

کسل، سست
( صفت ) سست کاهل .

فرهنگ معین

(کَ ) [ ع . ] (ص . ) سست ، کاهل .

فرهنگ عمید

کسل، سست، ناتوان.

پیشنهاد کاربران

کسل یالان
در اثر نوشیدن آب از چشمه ای در این روستا بیماری
شخص شاهزاده ای محو می شود. بدین جهت اسم این آبادی کسل یالان نامیده شد.

بپرس