کسر کردن
برابر پارسی: کاهیدن، کاستن، کم کردن | کاستن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
تخفیف دادن، کاستن، باطل کردن، خفت دادن، فسخ کردن، کسر کردن، عمل موهن انجام دادن
کسر کردن
کم کردن، کسر کردن، وضع کردن، منفی کردن
ربودن، کشیدن، بیرون بردن، تفریق کردن، کسر کردن
کاستن، کم کردن، گرفتن، کسر کردن، کاهیدن
کسر کردن
کسر کردن، اختلاس کردن، دستبرد زدن
فارسی به عربی
اخصم
پیشنهاد کاربران
از چیزی زدن: [عامیانه، کنایه ] از مقدار چیزی کسر کردن .
کم گذاشتن
پول آن یخچال و فرش ها را از حقوقش کم گذاشتند
پول آن یخچال و فرش ها را از حقوقش کم گذاشتند