کساحه

لغت نامه دهخدا

( کساحة ) کساحة. [ ک َ ح َ ] ( ع اِمص ) برجای ماندگی از دست و پای و لنگی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). برجای ماندن از دست و پای و اکثر در پای استعمال شود. ( از اقرب الموارد ). || بیماری است که آن را راشیتیسم گویند. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِ ) برف روفته. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خاک روبه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). خاک رفته. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ فارسی

بر جای ماندگی از دست و پای و لنگی بر جای ماندن از دست و پای و اکثر در پای استعمال شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس