حر. [ ح ِرر ] ( ع اِ ) شرم زن. عورت زن. فرج زن. لغتی است از حِر مخففه که در حِرْح مذکور است. ( منتهی الارب ) . رجوع به حرح شود. ج ، احراح :
این هجو را جواب کن ار مرد شاعری
ای تو و شعرت ازدر مخراق و مخرقه
ورنه برو به کون زن خویش پای سای
ای حر مادرت بسر خر محرقه.
سوزنی.
این هجو را جواب کن ار مرد شاعری
ای تو و شعرت ازدر مخراق و مخرقه
ورنه برو به کون زن خویش پای سای
ای حر مادرت بسر خر محرقه.
سوزنی.
سرچشمه نیل ؛ کنایه از شرم زن :
به سرچشمه نیل رغبت نمود
که آن پایه را دیده نادیده بود.
نظامی.
به سرچشمه نیل رغبت نمود
که آن پایه را دیده نادیده بود.
نظامی.
( کُس زن ) : نام اندام جنسی زن در زبان عامیانه فارسی.
عضو جنسی زنان که بسیار مورد مهر و محبت، تعریف و تمجید، علاقه، ستایش و خواهش مردان می باشد.
نام های دیگر آن: ناز، ناناز
عضو جنسی زنان که بسیار مورد مهر و محبت، تعریف و تمجید، علاقه، ستایش و خواهش مردان می باشد.
نام های دیگر آن: ناز، ناناز