کریهه

لغت نامه دهخدا

( کریهة ) کریهة. [ ک َ هََ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث کریه. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به کریه شود. || کار سخت. ( مهذب الاسماء ). || جنگ سخت و سختی جنگ. ( ناظم الاطباء ). جنگ سخت یا سختی جنگ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || حادثه وبلا. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). نازلة. ( اقرب الموارد ). ج ، کرائه [ ک َ ءِ ه ْ ]. ( از اقرب الموارد ).
- ذوالکریهة ؛ شمشیر نیک بران که بر هرچه افتد دونیم گرداند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )( آنندراج ). شمشیر گذرنده. ( از اقرب الموارد ).
- رائحة کریهة ؛ بوی ناخوش. ( یادداشت مؤلف ).
- کریهة السیف ؛ تیزی شمشیر که ناپسند دارند آنرا. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ).
- کریهة فلان ؛ تندی و حدت فلان در غضب. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

موئ نث کریه . یا کار سخت یا حادثه و بلا

پیشنهاد کاربران

بد. بد بو . تهوع آور. تجاوز.
، بدگل، زشت، قبیح، ناپسند، تهوع. ناخوشایند، ناگوار، نفرت انگیز، نفرت بار
نامطبوع، زشت.

بپرس