کریهه
لغت نامه دهخدا
- ذوالکریهة ؛ شمشیر نیک بران که بر هرچه افتد دونیم گرداند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )( آنندراج ). شمشیر گذرنده. ( از اقرب الموارد ).
- رائحة کریهة ؛ بوی ناخوش. ( یادداشت مؤلف ).
- کریهة السیف ؛ تیزی شمشیر که ناپسند دارند آنرا. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ).
- کریهة فلان ؛ تندی و حدت فلان در غضب. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
بد. بد بو . تهوع آور. تجاوز.
، بدگل، زشت، قبیح، ناپسند، تهوع. ناخوشایند، ناگوار، نفرت انگیز، نفرت بار
، بدگل، زشت، قبیح، ناپسند، تهوع. ناخوشایند، ناگوار، نفرت انگیز، نفرت بار
نامطبوع، زشت.