کریمی

لغت نامه دهخدا

کریمی. [ ک َ ] ( حامص ) کریم بودن. حالت و عمل کریم :
دگر گفت کز ما چه نیکوتر است
که بر دانش بخردان افسر است
چنین داد پاسخ که آهستگی
کریمی و رادی و شایستگی.
فردوسی.
بچشمش همان خاک و هم سیم و زر
کریمی بدو یافته زیب و فر.
فردوسی.
اندرین گیتی بفضل و رادی او را یار نیست
جز کریمی و عطا بخشیدن او را کار نیست.
فرخی.
می گیر و عطابخش و نکو گوی و نکو خواه
این است کریمی و طریق ادب این است.
منوچهری.
آنکه زی اهل خرد دوستی عترت او
با کریمی نسبش تا بقیامت اثرست.
ناصرخسرو.

پیشنهاد کاربران

فرشاد کریمی
درسته تو قرآن اومده ولی اون صلاحیت این فامیل رو ندار
کریمی
مروی بهتر از کریمی هست ما یک فامیل داریم کریمی هست ولی خبر کش دروغگو واقعاً که
بخیل یکروز دختر همسایمون آمد اون بیشعور بین
من اون دعوا انداخت بابا لنگ دراز بنظرم اون صلاحیت فامیل کریمی رونداره
کریمی
به معنای بخشنده و کسی که نیکو کار است
فامیلی منم هست 😁
فامیلی بسیار زیبایی ست و خیلی ها این فامیلی رو دارن
جوانمردی
بخشنده گی
این فامیلی ازنظرمن بهترین فامیلی دنیا است چون حتی در قرآن هم این اسم آمده

بپرس