کریسه

لغت نامه دهخدا

کریسه. [ ک ِ س َ / س ِ ] ( اِ ) بمعنی کریس است که فریب و چاپلوسی باشد. کریس. ( آنندراج ) ( از جهانگیری ). کرش. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کریس و کرش شود. || کربسه. وزغ. سوسمار. ( دهار ). || آنچه پای بسیار دارد، دشتی ، چون : خبزدو و خرچنگ و کربسه. ( یادداشت مؤلف ).

پیشنهاد کاربران

در لری بویراحمدی
کِرّیسَه - kerisa
به معنای= سبد کوچک بافته شده از ترکه و شاخه های بادام که برای نگهداری و حمل مرغ و خروس و جوجه ها یا چیزهای دیگر مورد استفاده قرار می گیرد.

بپرس