به باز کریزی بمانم همی
اگر کبک بگریزد از من رواست .
رودکی.
|| چیزی هم هست که بخورد پرندگان شکاری دهند تا زود تولک کنند. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به کریز و کریج شود.کریزی. [ ک ُ رَ ] ( ص نسبی ) منسوب است به کریز که بطنی است از عبدشمس. ( الانساب سمعانی ).
کریزی. [ ک ُ رَ ] ( اِخ ) ابراهیم بن محمدبن عبداﷲ القرشی العبشی. قاضی و فقیه بود از اهل بغداد و در 213 هَ. ق. قضاء مصر یافت و در 317 هَ. ق. در حلب درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ج 1 ص 22 ).