گو بیاییدو ببینید این شریف ایام را
تا شما را شاعری کردن کند هرگز کری.
منوچهری.
یکی برای تماشا به خشک رود برآی کری کند که برآیی به خشک رود کری.
ابوالفرج رونی.
چند گویی ز چرخ و مکر و فنش به خدا گر کری کند سخنش.
سنائی.
زار مانده ست مرده ری دنیانکند جست را کری دنیا.
سنائی.
غمت به گرد دل من همی چه می گرددکری هم کندش گرد این محقر گشت.
کمال الدین اسماعیل.
مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زدبیا ببین که کری می کند تماشایی.
حافظ.
رجوع به کرایه ، کراء و کرا کردن شود.