کرگی

/korregi/

لغت نامه دهخدا

کرگی. [ ک ُرْ رَ / رِ ]( حامص ) حالت و چگونگی و سن کره. ( یادداشت مؤلف ).
- امثال :
خر ما از کرگی دم نداشت ؛ تعبیری مثلی است چون دعوایی خرد و ناچیز نتایج بزرگ بد پیش آرد گویند. ( یادداشت مؤلف ). یعنی از بیم زیانی بزرگتر از دعوی خسارت پیشین گذشتم. ( امثال و حکم ).

فرهنگ فارسی

حالت و چگونگی وسن کره .

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

بپرس