کرکمان

لغت نامه دهخدا

کرکمان. [ ک ُ ک ُ ] ( اِ ) دوایی است که آن را حندقوقی گویند و به فارسی انده قوقو خوانند و بر کلف مالند نافع باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). اسم فارسی حندقوقی است. ( فهرست مخزن الادویه ). رزق. حندقوق. ( اقرب الموارد ).

کرکمان. [ ک َ ک َ ] ( اِ ) نوعی از ونجه است. ( انجمن آرای ناصری ). نوعی ازیونجه است که به چارپایان دهند. ( یادداشت مؤلف ).

کرکمان. [ ک ُ ک ُ ] ( اِ ) درخت سدر که کُنار نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کنار شود. || شبدر. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شبدر شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس