کرکرانک. [ک َ ک َ ن َ ] ( اِ ) استخوان نرمی باشد که آن را به عربی غضروف خوانند. ( برهان ). استخوان نرمی که بخایند و آن را کُرکُر نیز گویند به عربی غضروف خوانند. کرکرک. ( از آنندراج ). کرکری. ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). چرند. چرندو. کالو. کرجن. ( ناظم الاطباء ). کرجن. ( جهانگیری ). در تداول مردم بروجرد، کُروجِنه. در تداول اهالی خراسان ، جورجورو. غرضوف. غضروف. ناغض. نغض. ( منتهی الارب ). رجوع به غضروف و مترادفات این کلمه شود.