کروی
/koravi/
برابر پارسی: گرد، گویالی، گوییک
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
کروی. [ ک ُ ] ( اِخ ) نام یکی از خویشان افراسیاب که سعی در کشتن سیاوش نمود. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از فهرست شاهنامه ولف ). گروی. گروی زره. رجوع به گروی زره شود.
فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به کره آنچه که بشکل گوی بود .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
مترادف ها
کروی
مدور، مستدیر، کروی، گوی مانند
کامل، مدور، مستدیر، چرخی، گرد، کروی
جهانی، سراسری، کروی
گرد، کروی، گوی مانند، گلبولوار
کروی، بشکل دایره
پیشنهاد کاربران
کروی ریشه پارسی دارد که از واژه گرد و گردال و گردی گرفته شده است