کروشان

لغت نامه دهخدا

کروشان. [ ک ُ ] ( اِخ ) بر حسب نسخه شاهنامه چاپ پاریس کروشان زمین آن سوی مرز چاچ است :
سپهدار ترکان از آن روی چاج
نشسته به آرام بر تخت عاج
بمرز کروشان زمین هرچه بود
ز برگ درخت وز کشت و درود
بخوردند یکسر همه بار و برگ
جهان را همی آرزوبود مرگ.
و در نسخ دیگر بجای این کلمه بر آن مرز کهسار... آمده است و در این صورت لغت و شاهد آن موضوعاً منتفی است. رجوع به شاهنامه چ بروخیم ج 5 ص 1283 شود.

فرهنگ فارسی

برحسب نسخه شهنامه چاپ پاریس کروشان زمین آن سوی مرز چاچ است .

پیشنهاد کاربران

بپرس