کروس

لغت نامه دهخدا

کروس. [ ک ِ وَ ] ( اِ ) لغز و چیستان. ( برهان ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). بردک. پردک.

کروس. [ ک َ رَوْ وَ / ک َ رَوْ وُ ] ( ع ص ) بزرگ سر از مردم و شیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بزرگ سر از مردم و گفته اند ضخیم از هر چیز. ( از اقرب الموارد ). بزرگ سر. ( مهذب الاسماء ). || سیاه. ( از اقرب الموارد ). سیاه از مردم. ( ناظم الاطباء ). || شتر بزرگ سپل درشت پای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِخ ) نام مردی و شاعری است طائی. ( منتهی الارب ).

کروس. [ ] ( اِخ ) دهی است از بخش ایوانکی بخش شهرستان دماوند. کوهستانی و سردسیر است و 170 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

فرهنگ فارسی

شاعر و مخترع فرانسوی ( و. فابرزان ۱۸۴۲ - ف. ۱۸۸۸ م . ) . وی یکی از مخترعان گرامافون و عکاسی رنگین است و اشعارش مشحون از نیشخند میباشد .
بزرگ سر از مردم و شیر . بزرگ سر

پیشنهاد کاربران

در لری بویراحمدی
کِروس - kerus
به معنی= واحد شمارش کبریت و فشنگ ، جعبه
مثال:
یه کروس کِربیت اِسَده: یک جعبه کبریت خریده
خروس در زبان ملکی گالی بشکرد

بپرس