پیشم آمد بامدادان آن نگارین از کروخ
با دو رخ از باده لعل و با دو چشم از سرمه شوخ
آستین بگرفتمش گفتم به مهمان من آی
مر مرا گفتا به تازی مورد و انجیر و کلوخ .
رودکی.
کروخ. [ ک َ] ( اِ ) حمام. ( صحاح الفرس ). صاحب آنندراج آن را بمعنی حمام دانسته و نوشته است بمعنی حمام باشد کدوخ که در فرهنگها دیده بودم اینک ظن غالب است که کروخ بوده و صاحب جهانگیری مصحف خوانده و نوشته :
بامدادان پیشم آمد آن نگارین از کروخ
بادو رخ از باده لعل و با دو چشم از سرمه شوخ.
رودکی ( از آنندراج ).
اما در همه فرهنگها کدوخ بمعنی حمام آمده است. رجوع به کدوخ شود.