زمین، خاک، خورشید، کره زمین، سطح زمین، دنیای فانی، سکنه زمین
مترادف ها
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
🌏 🪐 نام سیارات منظومه شمسی به همراه تصویر. . .
تعدادی از واژگان علم نجوم به انگلیسی:
astronomy = علم نجوم
The solar system = منظومه شمسی
The sun = خورشید 🌞
Mercury = عطارد، تیر
Venus = زهره، ناهید
Earth = زمین 🌎
... [مشاهده متن کامل]
Mars = مریخ، بهرام
Jupiter = مشتری، هرمز
Saturn = زحل، کیوان
Uranus = اورانوس
Neptune = نپتون
space = فضا
galaxy = کهکشان
orbit = مدار
meteorite = شهاب سنگ
comet = ستاره دنباله دار
asteroid = سیارک
asteroid belt = کمربند سیارک ها ( بین مریخ و مشتری )
meteor / shooting star / falling star = شهاب سنگی که در حال سوختن وارد اتمسفر زمین می شود
black hole = سیاه چاله
dark matter = ماده تاریک
gravity = جاذبه
axis = محور
star = ستاره
eclipse = خورشید گرفتگی، ماه گرفتگی
solar eclipse = خورشید گرفتگی
lunar eclipse = ماه گرفتگی
supernova = سوپرنوا، ابرنواختر
the Big Bang = بیگ بنگ
constellation = صورت فلکی
cosmology = کیهان شناسی
dwarf planet = سیاره کوتوله
light year = سال نوری
terrestrial = زمینی، خاکی
celestial = آسمانی
extraterrestrial = فرازمینی
astronomy = علم نجوم
The solar system = منظومه شمسی
The sun = خورشید 🌞
Mercury = عطارد، تیر
Venus = زهره، ناهید
Earth = زمین 🌎
... [مشاهده متن کامل]
Mars = مریخ، بهرام
Jupiter = مشتری، هرمز
Saturn = زحل، کیوان
Uranus = اورانوس
Neptune = نپتون
space = فضا
galaxy = کهکشان
orbit = مدار
meteorite = شهاب سنگ
comet = ستاره دنباله دار
asteroid = سیارک
asteroid belt = کمربند سیارک ها ( بین مریخ و مشتری )
meteor / shooting star / falling star = شهاب سنگی که در حال سوختن وارد اتمسفر زمین می شود
black hole = سیاه چاله
dark matter = ماده تاریک
gravity = جاذبه
axis = محور
star = ستاره
eclipse = خورشید گرفتگی، ماه گرفتگی
solar eclipse = خورشید گرفتگی
lunar eclipse = ماه گرفتگی
supernova = سوپرنوا، ابرنواختر
the Big Bang = بیگ بنگ
constellation = صورت فلکی
cosmology = کیهان شناسی
dwarf planet = سیاره کوتوله
light year = سال نوری
terrestrial = زمینی، خاکی
celestial = آسمانی
extraterrestrial = فرازمینی
خاک مطبق . [ ک ِ م ُ طَب ْ ب َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از کره ٔ زمین . ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) : شرم در این طارم ازرق نماندآب در این خاک مطبق نماند . نظامی ( از آنندراج ) .
کرسی خاک ؛ زمین. کره زمین. کنایه از کره خاک است که زمین باشد. ( آنندراج ) :
ورنه قدرش داشتی طاق فلک
کرسی خاک از میان برداشتی.
خاقانی.
ورنه قدرش داشتی طاق فلک
کرسی خاک از میان برداشتی.
خاقانی.
گوی ساکن. [ ی ِ ک ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از کره زمین است. ( برهان قاطع ) . کره زمین. ( ناظم الاطباء ) . || نقطه هایی را گویند که بر خط گذارند. ( برهان قاطع ) . نقطه. عجمه. نقطه که بر زبر یا زیر حروف نهند تشخیص حروف مشابه را چنانکه نقطه �ب � و �ج � و غیره :
... [مشاهده متن کامل]
از حرف صولجان وش ، زیرش دو گوی ساکن
آمدچو صفر مفلس ، وز صفر شد توانگر.
خاقانی.
... [مشاهده متن کامل]
از حرف صولجان وش ، زیرش دو گوی ساکن
آمدچو صفر مفلس ، وز صفر شد توانگر.
خاقانی.
گوی گردان ؛ کره زمین :
چو نیمی ز تیره شب اندر گذشت
سپهر از بر گوی گردان بگشت.
فردوسی.
چنین چند گردی در این گوی گردان
کزین گوی گردان شدت پشت چوگان.
ناصرخسرو.
بدارنده کاین آتش تیزپوی
... [مشاهده متن کامل]
دواند همی گرد این تیره گوی.
اسدی.
این کلمه ، با کلمه ای یا کلماتی دیگر ترکیب شود و معانی خاصی دهد اکنون برخی از این ترکیبات :
- تیره گوی ؛ کره زمین :
بدارنده کاین آتش تیزپوی
دواند همی گرد این تیره گوی.
اسدی.
- گوی اغبر ؛ کره زمین. کره خاکی. گوی تیره :
به دانش توانی رسید ای برادر
از این گوی اغبر به خورشید ازهر.
ناصرخسرو.
همی تا جهان است و این چرخ اخضر
بگردد همی گرد این گوی اغبر.
ناصرخسرو.
- گوی تیره ؛ کره زمین. گوی اغبر. گوی خاکی. تیره گوی. گوی مغبّر :
روی صحرا را بپوشد حلّه زربفت زرد
چون به شب زین گوی تیره روی زی صحرا کند.
ناصرخسرو.
- گوی خاکی ؛ کره زمین. کره خاک.
- گوی زمین ؛ گوی خاکی. کره زمین :
چه بد تواند کردن مهی که گوی زمین
کندش تیره از آن پس که باشد او انور.
مسعودسعد.
تا شب است و ماه نو گویی که از گوی زمین
گرد بر گردون سیمین صولجان افشانده اند.
خاقانی.
رجوع به کره زمین و ارض شود.
- گوی ساکن ؛ کره خاک. کره زمین. رجوع به همین کلمه شود.
- گوی سیه ؛ کره خاک. گوی تیره. کره زمین. گوی اغبر :
وین بلند و بیقرار و صعب دولاب کبود
گرد این گوی سیه تا کی همی خواهد دوید.
ناصرخسرو.
این گوی سیه را به میان خانه که آویخت
نه بسته طنابی نه ستونی زده زین سان.
ناصرخسرو.
- گوی فلک ؛ کره زمین. کره خاکی. گوی تیره :
خورشید کسری تاج بین ایوان نو پرداخته
یک اسبه بر گوی فلک میدان نو پرداخته.
خاقانی.
- گوی مدور ؛ گوی زمین :
این چنبر گردنده بدین گوی مدور
چون سرو سهی قد مرا کرد چو چنبر.
ناصرخسرو.
- گوی مغبّر ؛ کره زمین. کره خاک :
خفته چه خبر دارد از چرخ و کواکب
ما را ز چه رانده است بر این گوی مغبّر.
ناصرخسرو.
چو نیمی ز تیره شب اندر گذشت
سپهر از بر گوی گردان بگشت.
فردوسی.
چنین چند گردی در این گوی گردان
کزین گوی گردان شدت پشت چوگان.
ناصرخسرو.
بدارنده کاین آتش تیزپوی
... [مشاهده متن کامل]
دواند همی گرد این تیره گوی.
اسدی.
این کلمه ، با کلمه ای یا کلماتی دیگر ترکیب شود و معانی خاصی دهد اکنون برخی از این ترکیبات :
- تیره گوی ؛ کره زمین :
بدارنده کاین آتش تیزپوی
دواند همی گرد این تیره گوی.
اسدی.
- گوی اغبر ؛ کره زمین. کره خاکی. گوی تیره :
به دانش توانی رسید ای برادر
از این گوی اغبر به خورشید ازهر.
ناصرخسرو.
همی تا جهان است و این چرخ اخضر
بگردد همی گرد این گوی اغبر.
ناصرخسرو.
- گوی تیره ؛ کره زمین. گوی اغبر. گوی خاکی. تیره گوی. گوی مغبّر :
روی صحرا را بپوشد حلّه زربفت زرد
چون به شب زین گوی تیره روی زی صحرا کند.
ناصرخسرو.
- گوی خاکی ؛ کره زمین. کره خاک.
- گوی زمین ؛ گوی خاکی. کره زمین :
چه بد تواند کردن مهی که گوی زمین
کندش تیره از آن پس که باشد او انور.
مسعودسعد.
تا شب است و ماه نو گویی که از گوی زمین
گرد بر گردون سیمین صولجان افشانده اند.
خاقانی.
رجوع به کره زمین و ارض شود.
- گوی ساکن ؛ کره خاک. کره زمین. رجوع به همین کلمه شود.
- گوی سیه ؛ کره خاک. گوی تیره. کره زمین. گوی اغبر :
وین بلند و بیقرار و صعب دولاب کبود
گرد این گوی سیه تا کی همی خواهد دوید.
ناصرخسرو.
این گوی سیه را به میان خانه که آویخت
نه بسته طنابی نه ستونی زده زین سان.
ناصرخسرو.
- گوی فلک ؛ کره زمین. کره خاکی. گوی تیره :
خورشید کسری تاج بین ایوان نو پرداخته
یک اسبه بر گوی فلک میدان نو پرداخته.
خاقانی.
- گوی مدور ؛ گوی زمین :
این چنبر گردنده بدین گوی مدور
چون سرو سهی قد مرا کرد چو چنبر.
ناصرخسرو.
- گوی مغبّر ؛ کره زمین. کره خاک :
خفته چه خبر دارد از چرخ و کواکب
ما را ز چه رانده است بر این گوی مغبّر.
ناصرخسرو.
کره ی زمین : کره ی خاک .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 109 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 109 ) .
گلین گوی. [ گ ِ ] ( اِ مرکب ) زمین و کره ٔ خاک را گویند. ( برهان ) . کنایه از کره ٔخاک. ( آنندراج ) . کنایه از زمین ( غیاث ) :
چو در خاطر آمد جهانجوی را
که در چنبر آرد گلین گوی را.
نظامی.
چو در خاطر آمد جهانجوی را
که در چنبر آرد گلین گوی را.
نظامی.
کره ای که به ما مقشه زمین را نشان می دهد