لغت نامه دهخدا
کره زدن. [ ک َ رَ / رِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) کره بستن. کره برآوردن ( ناظم الاطباء ذیل کره ). کره گرفتن. کپک زدن. تکرج. سبز شدن نان و غیره چون دیری در هوای مرطوب بماند. ( یادداشت مؤلف ). زنگار بستن نان و میوه و جز آن. ( ناظم الاطباء ). اور زدن ( تکرج عربی و مشتقات ماده کرج معرب این کلمه فارسی است ). ( یادداشت مؤلف ). رجوع به کپک زدن ، کره گرفتن و کره برآوردن شود.
کره زدن. [ ک ِرْ رَ / رِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) خندیدن نه به فرزانگی. ( یادداشت مؤلف ). خندیدن به آواز ممتد. رجوع به کِرّه شود.
فرهنگ فارسی
خندیدن نه بفرزانگی . خندیدن به آواز ممتد .
پیشنهاد کاربران
در جدول شهربانو میشه مشک
مشک