کرنش
/korneS/
مترادف کرنش: احترام، تعظیم، تکریم، حرمت، سلام
برابر پارسی: فروتنی، سرفرودآوردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) سر فرود آوردن تعظیم .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. سر فرود آوردن در برابر شخص بزرگ.
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه آزاد فارسی
کُرْنِش (strain)
در علم مواد، میزان تغییرشکل جسم درپی اِعمال نیروی تغییرشکل دهنده یا تنش است. این کمیت را به صورت نسبت میزان کشیدگی یا فشردگی جسم (تغییر طول، تغییر سطح یا تغییر حجم) به ابعاد اولیۀ آن نشان می دهند (← هوک،_قانون). ازجمله، کُرنش خطی را از تقسیم تغییر طول جسم بر طول اولیه اش به دست می آورند.
در علم مواد، میزان تغییرشکل جسم درپی اِعمال نیروی تغییرشکل دهنده یا تنش است. این کمیت را به صورت نسبت میزان کشیدگی یا فشردگی جسم (تغییر طول، تغییر سطح یا تغییر حجم) به ابعاد اولیۀ آن نشان می دهند (← هوک،_قانون). ازجمله، کُرنش خطی را از تقسیم تغییر طول جسم بر طول اولیه اش به دست می آورند.
wikijoo: کرنش
مترادف ها
تعظیم، تواضع، احترام، کرنش
پیشنهاد کاربران
کُرنُش برگرفتە از واژەی کووڕ ( کوژ ) ِ زبان کوردی است کە مصدرمرکب آن بەصورت کرنوبردن یا کرنوش بردن بەمعنای خم شدن و مجازا بەمعنای سجدەبردن و تعظیم کردن هنوز کاربرد دارد، واژەی کوڕنۆش از کوڕ ( کوژ، خمیدە
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
) نۆش ( نوش ) ساختە شدەاست کە در زبان کوردی به نحوەی نوشیدن مستقیم و بدون ظرف و لیوان انسان از چشمەهای مسطح ( کە اکثرا بدن در حالت کوژ و خمیدە قرار میگیرد ) گفته میشود ( حالتی شبیه سجده کە دستها هم بەعنوان تکیەگاه روی زمین قرار دادە میشود ) ، بەنظر میرسد کرنُش یا کڕنۆش از اول هم بە همین منظور بکار رفته و بعدا در گذر زمان بسط معنایی یافتە و مفاهیم مشابه دیگری را نیز دربر گرفته است
این واژه مغولی است چنانکه واژه نوکر
در پارسی برابر اینها دها واژه زیباست
در پارسی برابر اینها دها واژه زیباست
فروسری ( پیش "ف" ، زبر "س" )
در اصطلاح فیزیک، ( strain ) یا کُرنشبه تغییر در طول جسم جامد در هر جهت نسبت به طول آن جسم در همان جهت که در اثر اعمال نیرو ( تنش ) پدید می آید، گفته می شود و آن را با علامت{\displaystyle \epsilon }نشان می دهند. ε= δ/E
در پارسی " خمش " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
خمیدن = کرنش کردن
خمیدن = کرنش کردن
باید توجه داشته باشید که این لغت ترکی جغتایی است . . . . . ترکی که خواستگاه و کانون ان خراسان بزرگ است. . . . . و در حوالی هرات اریانا . . . . افغانستان. . . . . .
ک هو
ک هو