کرنای

لغت نامه دهخدا

کرنای. [ ک َ ] ( اِ مرکب ) آلت شنیدن کران. ( یادداشت مؤلف ). || کرنا. نای بزرگ که آن را می نوازند و این مبدل به خرنای است و خربمعنی بزرگ و کلان بسیار مستعمل است. ( آنندراج ). نوعی از نفیر. ( ناظم الاطباء ). شیپور. بوق. بوق جنگی. ( لغت شاهنامه ) :
برفتند نزدیک پرده سرای
برآمد خروشیدن کرنای.
فردوسی.
سوی میمنه طوس نوذر بپای
دل کوه پرناله کرنای.
فردوسی.
سپهدار ایران بزد کرنای
سپاه اندرآورد و بگرفت جای.
فردوسی.
زود آ که شود روزم چون روز قیامت
کوس تو و کرنای تو همچون زدن صور.
امیرمعزی ( از آنندراج ).
خروش آمد و ناله کرنای
برفتند گردان لشکر ز جای.
نظامی.
به غلغل درآمد جرس با درای
بجوشید خون از دم کرنای.
نظامی.
ز شوریدن ناله کرنای
برافتاد تب لرزه بر دست و پای.
نظامی.
گرفته جهان ناله کرنای
خروشان شده زنگ و هندی درای.
نظامی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) کرنا : [ خروش آمد و نال. کرنای برفتند گردان لشکر ز جای ] .
آلت شنیدن کران . یا کرنا .بوق . شیپور

پیشنهاد کاربران

کرّنای :
دکتر کزازی در مورد واژه ی " کرّنای " می نویسد : ( ( کرّنای : ریختی است از " کارنای " که از دو پاره ی : کار/ نای ساخته شده است و به معنی شیپور جنگی است . ) )
( ( تبیره زنان پیش پیلان به پای
...
[مشاهده متن کامل]

ز هر سو خروشیدن کره نای ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص363. )

بپرس