کرم کردن

لغت نامه دهخدا

کرم کردن. [ ک َ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب )مرحمت کردن. از روی لطف و مهربانی دادن. ( ناظم الاطباء ذیل کرم کن ). لطف کردن. مهربانی کردن :
گفت کرم کن که پشیمان شدیم
کافر بودیم و مسلمان شدیم.
نظامی.
خدای را چه توان گفت شکر و فضل و کرم
بدین کرم که دگر باره کرد بر عالم.
سعدی.
کرم کن چنان کت برآید ز دست
جهانبان در خیر بر کس نبست.
سعدی ( بوستان ).
کرم کن که فردا که دیوان نهند
منازل بمقدار احسان دهند.
سعدی ( بوستان ).
منعم که نظر به حال درویش کند
چندانکه طمع کند کرم بیش کند.
سعدی.
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
کجاست پیک صبا گر همی کند کرمی.
حافظ.

فرهنگ فارسی

مرحمت کردن از روی لطف و مهربانی دادن . لطف کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس