کرشمه کردن


معنی انگلیسی:
flirt

لغت نامه دهخدا

کرشمه کردن. [ ک ِ رِم َ / م ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) غنج. تغنج. ( منتهی الارب ). تدلل. نازیدن. ( یادداشت مؤلف ). به چشم و ابرو اشارت کردن. غمزه زدن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
لطف تو با عروس جهان یک کرشمه کرد
زآن یک کرشمه این همه غنج و دلال یافت.
خواجه سلمان ( از آنندراج ).
کرشمه ای کن و بازار ساحری بشکن
به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن.
حافظ.
شاهد بخت چون کرشمه کند
ماش آیینه رخ چو مهیم.
حافظ ( دیوان چ قزوینی ص 263 ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بچشم و ابرو اشارت کردن غمزه زدن .

پیشنهاد کاربران

طاق ابرو نمودن . [ ق ِ اَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) ناز و کرشمه . ابرو نازک کردن . رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 352 شود.

بپرس