کرسمه

لغت نامه دهخدا

( کرسمة ) کرسمة. [ ک َ س َ م َ ] ( ع مص ) خاموش گردیدن و چیزی نگفتن. || چشم فروخوابانیدن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || سر فروافکندن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس