کرزم

لغت نامه دهخدا

کرزم. [ ک َ زَ ] ( ع اِ ) تبر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) مرد خردبینی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). ج ، کَرازِم. ( ناظم الاطباء ).

کرزم. [ ک َ زُ ] ( اِ ) گیاهی باشد خوشبوی. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ).

کرزم. [ ک ُ زُ ] ( ع ص ) بسیارخوار. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). پرخور. ( ناظم الاطباء ).

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:گرزم

پیشنهاد کاربران

بپرس