کردگار

/kerdegAr/

مترادف کردگار: آفریدگار، آفریننده، خالق، خدا

معنی انگلیسی:
creator, god

لغت نامه دهخدا

کردگار. [ ک ِ دْ / ک ِ دِ ] ( ص مرکب ) فاعل. عامل. ( یادداشت مؤلف ). کننده. ( از فرهنگ فارسی معین ) :
ز گردش شود کردگی آشکار
نشان است پس کرده بر کردگار.
( گرشاسبنامه ).
|| بسیار عمل کننده. فعال. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِخ ) نام خدای تعالی. ( صحاح الفرس ). نامی از نامهای خدای تعالی. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). آفریننده. خالق. جهان آفرین. صانع. آفریدگار. پروردگار. ( یادداشت مؤلف ) :
خدای را نستودم که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش بسود.
رودکی.
چون جامه اشن بتن اندر کند کسی
خواهد ز کردگار به حاجت مراد خویش.
رودکی.
نکشتم که فرزند بد در نهان
بترسیدم از کردگار جهان.
فردوسی.
گر از بخشش کردگار سپهر
مرا زندگی ماند و تازه چهر
بمانم بگیتی یکی داستان
ازین نامه نامور باستان.
فردوسی.
همی راند جمشید خون در کنار
همی کرد پوزش [ از ناسپاسی خود ] بر کردگار.
فردوسی.
نشستند سالی چنین سوگوار
پیام آمد از داور کردگار.
فردوسی.
ز لشکر بشد تا بجای نماز
ابا کردگار جهان گفت راز.
فردوسی.
وین کمال ملک او جوید بسعد از اختران
وآن دوام عمر او خواهد بخیر از کردگار.
منوچهری.
آنانکه مفسدان جهانند و مرتدان
از ملت محمد و توحید کردگار.
منوچهری.
عزیز آن کس باشد که کردگار جهان
کند عزیزش بی سیر کوکب سیار.
ابوحنیفه ( از تاریخ بیهقی ص 278 ).
هرچه بر ما رسد ز نیک و ز بد
باشد از حکم کردگار قدیم.
( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 388 ).
چنان دان که هود اندران روزگار
پیمبر بد ازداور کردگار.
اسدی ( گرشاسبنامه ).
کردگارت من اندر تو همی بینم
بر دو چشم دل ای گنبد زنگاری.
ناصرخسرو.
آن همی گوید که گرتان نیستی دو کردگار
نیستی واجب که هرگز خار با خرماستی.
ناصرخسرو.
مراد کردگار این از این چیست
در این معنی چه داری یاد از استاد.
ناصرخسرو.
اینت گوید کردگار ما همه
چرخ و خاک و باد و آب و آذرست.
ناصرخسرو.
آسمان و زمین را جز او کردگار نه. ( کشف الاسرار از فرهنگ فارسی معین ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بسیارکننده، فعال، یکی ازنامهای باری تعالی
۱ - ( صفت ) بسیار عمل کننده فعال . ۲ - ( صفت ) آفریننده خالق : [ آسمان و زمین را جز او کردگار نه ] . ( کشف الاسرار ) ۳ - عمدا : [ نه چون پور میر خراسان که او عطا را نشسته بود کردگار ] . ( رودکی ) ۴ - ( اسم ) خدا ی تعالی ( آفریننده و سازنده است ) : [ گر بخوری شکر کن ور نخوری صبر کن پس مکن از کردگار از پی روزی گله ] . ( سنائی )

فرهنگ معین

(کِ ) (ص . ) ۱ - بسیار کننده ، فعال . ۲ - دانسته و عمداً. ۳ - یکی از نام های خداوند متعال .

فرهنگ عمید

۱. انجام دهنده، فعال.
۲. از نام های خداوند.
۳. (قید ) [قدیمی] به عمد، عمداً: نه چون پورِ میرِ خراسان که او / عطا را نشسته بُوَد کردگار (رودکی: ۵۰۱ ).
۴. [قدیمی] آفریننده، خالق.

پیشنهاد کاربران

خالق خدا
در کُردی این کلمه دقیقا اینجوری نوشته میشه و معنیش هم همینه فقط همه ی صامت هاش با سکون تلفظ میشن.
کْرْدْگارْ
جناب جلال الدین محمد بلخی ( رومی/مولوی/مولانا ) می فرماید:
”لیک دعوت واردست از کردگار
با قبول و ناقبول او را چه کار“
مانک: دعوت دیگران ( به دین و مذهب خویش ) امری است پذیرفتنی، ولی اینکه ایشان دعوت شما را پذیرفت یا نپذیرفت دیگر به شما ذره ای ربط ندارد. آنها حق انتخاب دارند و هرگز نباید کسی را مجبور به پذیرش اعتقاد خود کنیم و در تصمیم گیری ایشان دخالت کنیم.
...
[مشاهده متن کامل]

در اینجا دیدیم که کِردِگار به معنی خلق خدا ( مردم ) بکار رفته است. اما گویا در برخی جای ها به مانک خداوند هم می تواند باشد. البته طبق دیدگاه فرهنگ معین، کردگار به مانک ”دانسته و عمداً“ هم است. پس شاید بشود این گونه هم معنی کرد مصرع اول را:
دعوتِ ( مردم ) از روی عمد و آگاهانه اشکالی ندارد، اما تصمیم گیری ایشان دیگر به خودشان مربوط است.
ولی من ترجمه ی آغازین را بیشتر دقیق می دانم.

آفریدکار آفریننده
خداوند
آفریدگار
واژه ی کردگار از زبان فارسی وارد زبان انگیسی شده و به creator تبدیل شده. بنابراین واژه creator به معنی خالق و آفریننده همان واژه ی کردگار است البته با اندکی تفاوت در تلفظ.
کردگار جمع است یا فرد
پروردگار

صفت فاعلی مرکب : کرده ار . . . به معنی : انجام دهنده ، آفریدگار یا پدید آورنده
خداوندگار
کردگار: در پهلوی کردتگار kartgār بوده است.
( ( بُوی در دو گیتی ز بد رستگار ،
نکوکار گردی بَرِ کَردگار، ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 207 )
واژه ی کردگار از زبان فارسی وارد زبان انگیسی شده و به creator تبدیل شده. بنابراین واژه creator به معنی خالق و آفریننده همان واژه ی کردگار است البته با اندکی تفاوت در تلفظ. ( نگارنده )
...
[مشاهده متن کامل]


در ترکی آذری، این لغت در بین عوام، در مفهوم دیگری استفاده می شده است؛ به معنی حقه باز؛ بسیار روباه صفت
متضاد کلمه
رابیاورید
به وجود آورنده
آفریننده آفریدگار خدا
افریننده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس