کرختگی

لغت نامه دهخدا

کرختگی. [ ک َ رَ / ک َ رِ / ک ِ رِ ت َ / ت ِ ] ( حامص ) کرختی. بی حسی. ( ناظم الاطباء ). || درشتی.ناهمواری. ( آنندراج ). خشکی. صلابت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

کرختی . بی حسی

پیشنهاد کاربران

کرخت میشه بی حس
کرختن ( ؟ ) بی حس شدن
بن مضارعش کرز ( ؟ )
کرزاندن ( ؟ ) بی حس کردن
کرختی و کرختگی بی حسی
این یک پیشنهاد است برای واژگان پیرامون مفهوم بی حسی
من مصدر کرختن رو جایی ندیدم اما شایان برداشت هست به نظرم.
...
[مشاهده متن کامل]

این فقط یک پیشنهاد است و شاید من اشتباه گفته باشم. و چندان پای نمیفشارم روی اون

بپرس