کربلایی. [ ک َ ب َ ] ( ص نسبی ) کربلائی. منسوب به کربلاء. || اهل کربلا. از مردم کربلا. || کسی که به زیارت کربلا رفته باشد. || عنوانی که روستاییان و عامه را دهند. ( فرهنگ فارسی معین ). مخاطبه ای عامه مردم را آنجا که نام او ندانند و عنوان «آقا» و غیره فوق شأن او دانند. || ساخته و پرداخته کربلا. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ ) نام نوعی از قماش به طرح محرمات که دو خطعریض داشته باشند سیاه و سفید یا مانند آن. ( آنندراج ). نوعی از قماش خطدار. ( ناظم الاطباء ) :
گشت یک شب در میان وصل سهی بالای ما
کربلایی شد لباس تیره بختی های ما.واعظ قزوینی ( از آنندراج ).
از او بال بلبل حنایی شده
پرش نایب کربلایی شده.ملاطغرا ( از آنندراج ).
تا زائر کربلای عشق تو شدم
از داغ همیشه کربلایی پوشم.ملاطغرا ( از آنندراج ).