کرای
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
کرایه . وجه کرایه
پیشنهاد کاربران
کرای نکردن: ارزش نداشتن، بی اهمیت بودن.
دنیای دنی چیست سرای ستمی
افتاده هزار کشته در هر قدمی
گر نقد شود کرایِ شادی نکند
ور فوت شود جمله نیرزد به غمی.
عطار
دنیای دنی چیست سرای ستمی
افتاده هزار کشته در هر قدمی
گر نقد شود کرایِ شادی نکند
ور فوت شود جمله نیرزد به غمی.
عطار
ارزش داشتن
صرف داشتن
صرف داشتن
کرای/ker�i : معادل ارزش، مثل: کرای نمی کند= ارزش نداشت.
مانند: - نمی خوا چندو چاخان کنی! این آب زیپاو کرا نمی کند .
کلیدر
محمود دولت آبادی
مانند: - نمی خوا چندو چاخان کنی! این آب زیپاو کرا نمی کند .
کلیدر
محمود دولت آبادی