کراه

لغت نامه دهخدا

کراه. [ ک َ ] ( اِ ) کنار. ( از برهان ) ( از آنندراج ). کرانه. کناره. ( یادداشت مؤلف ). || انتها. نهایت.( از برهان ) ( از آنندراج ). انجام. ( یادداشت مؤلف ). || افق. کناره آسمان. ( یادداشت مؤلف ).

کراه. [ ک ُ] ( اِ ) مثل. مانند. || پرنده ای که آن را کراس نیز نامند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کراس شود.

فرهنگ فارسی

کناره، نهایت، کران
مثل . مانند

فرهنگ معین

(کَ ) (اِ. ) نهایت ، کرانه .

فرهنگ عمید

۱. کناره، کران، کرانه.
۲. نهایت.

پیشنهاد کاربران

بپرس