کرانه گرفتن. [ ک َ ن َ / ن ِ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) اعتزال جستن. عزلت گزیدن. ( یادداشت مؤلف ). کرانه کردن. کرانه جستن : چون دشمنان کرانه گرفتی ز دوستان تا قول دوستان من اندر تو گشت راست.فرخی.زین جفته خوری کرانه گیردبا جفت خود آشیانه گیرد.نظامی.عاقل که می مغانه گیرداز زحمت خود کرانه گیرد.نظامی.رجوع به کرانه کردن و کرانه جستن شود.
- کرانه گرفتن ؛ کنار رفتن. به یک سو شدن.گفتم کرانه گیرم از آشوب عشق او وین بحر را چون نیک بدیدم کران نبود کران اول به معنی کناره گرفتن و استعفا دادن کران دوم به معنی ساحل+ عکس و لینک