کرانه جوی

لغت نامه دهخدا

کرانه جوی. [ ک َ ن َ / ن ِ ] ( نف مرکب ) کرانه جوینده. گوشه گیر. دوری گزین :
ای تن به کرانه ای برون شو
زیرا که خرد کرانه جوی است.
حمیدالدین بلخی.
رجوع به کرانه جستن و کرانه گرفتن شود.

فرهنگ فارسی

کرانه جوینده . گوشه گیر

پیشنهاد کاربران

بپرس