کران کردن. [ ک َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بپایان بردن. به آخر رسانیدن. ( یادداشت مؤلف ) : تا از هر دو جانب دوستان شادمانه شوند و حاسدان ودشمنان به کوری روزگار کران کنند. ( تاریخ بیهقی ). - از راه راست کران کردن ؛ منحرف شدن. از راه بیکسو شدن : به استواری جای و به پایداری کوه فریفته شد و از راه راست کرد کران.
فرخی.
فرهنگ فارسی
بپایان بردن . به آخر رسانیدن
پیشنهاد کاربران
کناره گرفتن، دوری جستن، فاصله گرفتن، کنار کشیدن، منصرف شدن؛ استاد انوری می سراید: چون مرا در میان کشید غمت از من دلشده کران چه کنی؟
به پایان بردن گر عمر کران کنم به سودات * سودای تو را کران مبینام ( خاقانی )