کرامند
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( صفت ) با قدر و قیمت : [ مجموع خواتین و شاهزادگان و امرائ ارکان دولت را پیشکشها ی کرامند گذرانیده وظیف. هوا خواهی و خدمتکار ی بجای آورد ] . ( ظفر نام. یزدی ) ۲ - با اهمیت مهم : [ امیر ناصر الدین سبکتگین ابوالفضل را طلب نموده عملی کرامند داده بالطاف و عنایات سر افراز گردانید ... ] ( زینه المجالس )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
کرامند ceramand , چیزی که قابل دار باشه وصرفه کند ، کریش نمی کرد cerish , در گویش شهربابکی به معنی این هست که کرامند نبود ، وقابل شما را نداشت