کرات

/karrAt/

برابر پارسی: بارها

لغت نامه دهخدا

کرات. [ ک ُ ] ( ع اِ )ج ِ کُرة. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). کره ها. گویها. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کرة شود.

کرات. [ ک ُرْ را ] ( ع اِ ) کُرّاث. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کراث شود.

کرات. [ ک َ ] ( اِ ) لالکی. ( فرهنگ فارسی معین ). درختی خاردار که در اراضی مرطوب و پست جنگلهای شمال بسیار است :
گشته زمین او بخیل آب اندرو مانده قلیل
آورده بر روی نخیل اینک کرات اینک رغل.
لامعی ( از فرهنگ فارسی معین ).
رجوع به لالکی شود.

کرات. [ ک َرْ را ] ( ع اِ ) ج ِ کَرّة. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || مکرراً و چندین بار. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کرة شود.
- به کرات ؛ باربار و دفعه های بسیار و پی درپی. ( ناظم الاطباء ).
- کرات مرات ؛ به کرات. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ترکیب به کرات شود.

فرهنگ فارسی

جمع کره، جمع کرت
( اسم ) ۱ - باقسام تره اطلاق شود . ۲ - گونه ای تر. وحشی که دارا ی بویی تند شبیه سیر میباشد کرات کوچوک پراسه . یا کرات ابو شوشه . یا کرات اسپانیا . گونه ای پیاز که بدان پیاز کوهی گویند . یا کرات رومی . گونه ای تره که بدان تر. فرنگی گویند . یا کرات نبطی . گونه ای تره که خود رو است و بان تر. خاور ی نیز گویند .

فرهنگ معین

(کَ رّ ) [ ع . ] جِ کرت . ۱ - حمله ها. ۲ - دفعات .
(کُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ کره .

فرهنگ عمید

=کرّت
= کره kore

گویش مازنی

/keraat/ درختی از تیره ی پروانه واران که دارای شاخه های خاردار و میوه ای غلاف مانند است - از توابع بهشهر

پیشنهاد کاربران

در زبون ما به تره کرات میگیم
درود به کرات جمع کره است، مثلاً می گویند آن شخص تافته ای جدا بافته است گویی از کرات کره دیگر آمده
کِرات ( kerat : بدون "ر" مشدد" ) : اصطلاحی که بین کارکنان کادر درمان در محاوره به جای کراتینین ( Creatinine ) استفاده می شود.
کرات نام مرتع جنگلی در ضلع شمال شرقی روستای ادملا بخش بندپی شرقی بابل استان مازندران است که به مرور زمان به بافت روستا الحاق شده است. این ملک از املاک مرحوم شاه بابا باکر بوده است. نهر تاریخی سجرو پس از انشعاب از رودخانه ی سجرو و عبور از سبن و افرابن و قلعه و نهه و شاهکلاه باکر سپس به کرات بندسر متصل میشده است و جهت مصرف آب کشاورزی مورد توجه و اهمیت ویژه ی جماعت باکر و روستاهای پایین دست بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع: کتاب ادملاوند و شجره نامه اشاداد محسن داداش پور باکر

کِرات در قدیم به معنی دفعه یا نوبت بوده است در ترکی استامبولی به چند بارمی گویند ( کاچ کَرَ ) و کرایه در اصل به معنای سرویس نوبتی بوده است وبا کلمه کرار عربی به معنای تکرار از یک ریشه است.
درگویش مابه درخت کرات للکی گفته میشه .
چوب این درخت از سخت ترین وبادوام ترین چوبها در رطوبت گیلانه ؛ گل یا شکوفه این درخرخت درخردادماه دراوج جمعیت زنبور وحشرات گرده افشان است ودارای شهد زیاد وعسل کرات ؛ میوه این درخت که به شکل لوبیا ولی تخت و قهوه ای وبسیار مقوی برای دام ؛ درسالهای نه چندان دور این میوه به عنوان علوفه ذخیره میشد و بعد از زایمان گاو وگوسفند به عنوان یک خوراک مقوی وگرم دراختیار حیوان قرار میگرفت ، ومن چون زنبوردارم عسل کرات را مقوی ترین عسل میدانم
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس