از حربه سینه ماند چون کنده از تبر
وز گرز مغز گردد چون جامه از کدین.
مسعودسعد.
نگه دار اندرین آشفته بازارکدین گازر از نارنج عطار.
نظامی.
|| پتک بزرگ آهنگران. ( از فرهنگ اسدی ). چکش آهنگری و زرگری. خایسک. ( از برهان ) : دل بدخواه دریده به سنان یا به حسام
مغز بدگوی فشانده به تبر یا به کدین.
لامعی.
دل مؤمنان را ز وسواس امانی سر ناصبی را به حجت کدینی.
ناصرخسرو.
بر کوه شدیم [ کوه دماوند ]...جایی بفرمود کندن ، جایگاهی پیدا گشت... و اندر آن صورت مردی آهنگر نشسته و کدینی بزرگ اندر دست. ( مجمل التواریخ ). پس آن پیر گفتار این طلسم است که افریدون ساخته است بر بیورسب تا چون خواهد که بندها بگشاید زخم این کدین آن را باطل کند. ( مجمل التواریخ ).پنداشتم که زیر کدین مجاهدت
سندان روزگار به توش و توان منم.
نزاری.
اگر پیشانیی داری چو سندان بپیچی از کدین رمز ما روی.
نزاری ( از جهانگیری ).