کدود. [ ک َ ] ( ع ص ) کثیرالکد. || بخیل. || آن که خویشتن به تعب اندازد: رجل کدود. ( از اقرب الموارد ). مرد رنج کش. ( یادداشت مؤلف ). || چاه دشوارآب. ( آنندراج ). چاهی که بزحمت آب آن کشیده شود. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || چاه بسیارآب. ( منتهی الارب ).